بنى جَذيمَه : از قبايل عدنانى
بنىجَذيمة بن عامر بن عبد منات با واسطه چند نسل نسب به كنانة بن خزيمه مىبرد. برادراندائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 158
جذيمه كه هر يك وابستگانى دارند عبارتاند از: مبذول، عوف، قُصَين و قَين (قعن).[1] ابن حزم به جاى دو فرد اخير از مَعْن و قمر[2] نام برده كه شايد تصحيف همان دونام پيشين باشد.
فرزندان جذيمه كه هر يك تيرهاى به شمار مىآيند عبارت اند از: مالك كه داراى جمعيت بسيار بود، اقرم و عمرو.[3]فرزندان مالك عبارتاند از عبدالله بن مالك كه خالد بن وليد از ايشان انتقام گرفت، و هبيرة بن مالك كه در ميان بنى كنانه داراى بيشترين شتر بوده و بالطبع از راه گله دارى، از توان و بنيه اقتصادى مناسبى برخوردار بوده است.[4] از جمله فرزندان اقرم نيز، مُساحق بن اقرم است كه در شمار تيرههاى مطرح بنى جذيمه بود.[5]
قبايل ديگرى نيز وجود دارد كه با بنى جذيمه تنها در نام اشتراك دارند، زيرا شمارى از آنان از قبايل قحطانى و يمنىاند؛ مانند بنى جذيمة بنسعد.[6]
نام اين قبيله در برخى منابع به ويژه كتب تفسيرى به جاى جذيمه، خزيمه آمده كه اشتباه است. اين اشتباه افزون بر يكسانى در صورت نوشتارى قديم اين دو كلمه مىتوانست ناشى از اشتباه شدن جذيمه با جد اعلاى خود «خزيمة بن مدركه» بوده باشد.
موقعيت جغرافيايى و اخبار عصر جاهلى
محل سكونت ايشان در جنوب مكه به فاصله يك شب راه، در ناحيه يَلَمْلَم[7] در مكانى به نام غُمَيْصاء بود.[8] غميصاء نام آبى از آبهاى بنىجذيمه بود[9] كه به مرور نام سرزمين محل سكونت آنان گشت.از بنىجذيمه در رخدادهاى دوران جاهلى جز يك مورد ياد نشده است. گفته شده است كه سهتن قرشى به نامهاى فاكه بن مغيره (عموى خالد بن وليد)، عوفبن عبد مناف (پدر عبد الرحمن بن عوف) و عفان بن ابى العاص (پدر عثمان) براى تجارت به يمن رفتند و در بازگشت، اموال مردى از بنى جذيمه را كه در يمن درگذشته بود براى سپردن به وارثان وى همراه خود آوردند. پيش از آنكه اموال به دست ورثه ميت برسد، يكى از بنى جذيمه مدعى آن مال شد و همراه مردانى از بنى جذيمه به جنگ مردان قرشى برخاست. در اين درگيرى عوفبن عبد مناف و فاكه بن مغيره كشته شدند و اموالشان به دست بنىجذيمه تصاحب شد. قريش در پى اين حادثه آماده جنگ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 159
با بنىجذيمه شد؛ اما بزرگان بنى جذيمه اين رخداد راتصميمى اتخاذ شده از سوى سران خود ندانسته، به قريش اعلام كردند كه خسارتهاى وارد شده را جبران مىكنند. در پى اين اعلام نظر، اوضاع به حالت عادى برگشته، صلح ميان ايشان برقرار شد[10]، هرچند صاحبان خون به دريافت غرامت راضى نشدند و وليد بن مغيره (پدر خالد بن وليد) در بستر مرگ وصيت كرد كه انتقام خون برادرش فاكه بن مغيره از بنى جذيمه گرفته شود.[11]
بنى جذيمه در عصر رسول خدا:(صلى الله عليه وآله)
از اين قبيله هيچ يادى پيش از فتح مكه در كتب تاريخ و سيره نيست. نزديكى آنان به مكه، كه كانون دشمنى با پيامبر(صلى الله عليه وآله)بود و دورى جغرافيايى از مدينه كه پايگاه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در دوره مدنى بود، موجب شد تا رسول خدا در اين مدت هيچگاه به سوى ايشان لشكرى گسيل ندارد؛ اما كتب سيره و تاريخ به اتفاق پس از فتح مكه به اعزام سريه خالد بن وليد به سوى بنى جذيمه در شوالسال هشتم اشاره مىكنند. اين سريه كه همراه با كشتار بود به نام «يومغُمَيصاء»[12] شناخته مىشود.رسول خدا پس از فتح مكه براى فراخوانى قبايل بيابان نشين اطراف مكه دستههايى را براى دعوت گسيل داشت. يكى از اين قبايل بنو جذيمه بود كه خالد بن وليد مأمور فراخوانى آنان شد. هنگامى كه خالد نزد آنان رسيد، آنان كه با سلاح بيرون آمده بودند، اعلام كردند اسلام را پيش از اين پذيرفته، مساجد بنا كرده و اذان مىگويند.[13] بنىجذيمه پس از اطمينان از آنكه خالد با آنان به خشونت رفتار نخواهد كرد، سلاحها را بر زمين نهاده، تسليم شدند؛ اما خالد به رغم اعتراض برخى از لشكريان مانند ابن عمر و سالم مولى حذيفه تنها به سبب كينههاى دوران جاهلى (واحتمالا وصيت پدرش) حدود 30 نفر از آنان را كشت.[14] در برابر دستور خالد مبنى بر قتل بنى جذيمه، مهاجران و انصار حاضر در لشكر، فرمان وى را گردن ننهادند و به قتل عام بنى جذيمه نپرداختند. تنها بنوسليم كه همراه لشكر خالد بودند و از بنى جذيمه كينه و دشمنى ديرين به دل داشتند[15] از دستور وى در كشتن اسيران اطاعت كردند.[16]
چون اين خبر به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) رسيد از اقدام خالد تبرى جست و اميرمؤمنان، على(عليه السلام) را براساس خوابى كه پيش از اين ديده بود[17] براى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 160
جبران كار ناپسند خالد بهسوى بنى جذيمه فرستاد. امام على(عليه السلام)اين مأموريت را به خوبى انجام داد و رسولخدا(صلى الله عليه وآله) را خرسند كرد.[18]
خالد كه در پى اين رخداد موقعيت خود را نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) متزلزل مىديد به بهانههاى گوناگون، خود را در معرض ديد پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرار مىداد تا با وى هم صحبت شود؛ اما آن حضرت از او روى بر مىگرداند.[19] خالد اين عمل خود را با خواندن آياتى از سوره توبه: «قـتِلوهُم يُعَذِّبهُمُ اللّهُ بِاَيديكُم ويُخزِهِم ويَنصُركُم عَلَيهِم ويَشفِ صُدورَ قَوممُؤمِنين * و يُذهِب غَيظَ قُلوبِهِم و يَتوبُ اللّهُ عَلى مَن يَشاءُ واللّهُ عَليمٌ حَكيم»(توبه/9،14ـ15) كه به كشتن كافران سفارش مىكرد، نزد رسول خدا توجيه كرد[20] و گفت كه ديگران وى را بر اين كشتار ترغيب كردهاند[21]، چنان كه برخى براى توجيه اقدام خالد چنين گفتهاند كه چون بنىجذيمه در پرسش از اين كه اسلام آوردهاند يا نه ؟ به جاى تعبير «أسلمنا» از واژه «صبأنا» (خروج از دينى به دين ديگر)[22] كه مشركان در حق پيامبر به كار مىبردند، و صراحت در پذيرفتن اسلام نداشت، استفاده كردند، خالد متوجه منظور آنان نشده و ايشان را كشت.[23] از اين عمل خالد حتى نزديكان وى نيز تبرى جستند؛ از جمله عبدالرحمن بن عوف وى را سرزنش كرد كه در اسلام بر مرام جاهليت عمل كرده است؛ اما خالد اقدام خود را براى خونخواهى پدر عبد الرحمن قلمداد كرد.[24] عمار نيز به سختى خالد را سرزنش كرد.[25]
صرف نظر از اقدام ناصواب خالد در كشتار جذيميان، بيشتر منابع به ساختن مساجد و اذان گفتن بنى جذيمه اشاره كردهاند كه اين امر با توجه به مناسباتى كه با قريش داشتند بعيد به نظر مىرسد، به ويژه با درنظر گرفتن اين موضوع كه تا پيش از فتح مكه بنىجذيمه در صلح حديبيه از جمله قبايلى بودند كه با قريش همراهى كرده، با آنان همپيمان شدند. اعزام خالد به سوى ايشان در كمتر از يك ماه پس از فتح مكه صورت گرفت، از اين رو مسجد سازى به صورت گسترده كه اقدامى فرهنگى و نماد اسلام بود، براى جا افتادن نياز به فرصت بيشترى داشت. ضمن آنكه فرستادن سريه تبليغى از طرف پيامبر به سوى بنىجذيمه نشان از همهگير نشدن اسلام در ميان ايشان بود.
مفسران آيه 90 نساء/4 و آيات آغازين توبه/9 را درباره سه تيره كنانى بنىضمره (<=بنىضمره)، بنىمدلج (بنىمدلج) و بنىجذيمه دانستهاند؛ اما
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 161
در اينكه بنىجذيمه مصداق اين آيات باشند ترديد است.
خداوند در آيه 89 نساء/4 مسلمانان را از دوستى با كافران و منافقان منع كرده و آنان را به پيكار با آن دسته از كافرانى كه بر ضدّ مسلمانان اقدام مىكنند فرا خوانده است؛ آنگاه در آيه 90نساء/4، نبرد با قبايل و افرادى را كه با پيامبر(صلى الله عليه وآله)پيمان عدم تعرض داشتهاند منع كرده و آنان را از حكم پيشين استثنا كرده است: «اِلاَّ الَّذينَ يَصِلونَ اِلى قَوم بَينَكُم وبَينَهُم ميثـقٌ اَو جاءوكُم حَصِرَت صُدورُهُم اَن يُقـتِلوكُم اَو يُقـتِلوا قَومَهُم =مگر آنان كه به گروهى پيوندند كه ميان شما و ايشان پيمانى هست يا در حالى نزد شما آيند كه سينههاشان از اينكه با شما يا با قوم خود پيكار كنند به تنگ آمده است». مطابق قول عكرمه اين آيه مربوط به بنىجذيمه است[26]؛ اما مقاتل اين آيه را مربوط به پيمان خزاعه و بنى جذيمه و بنو مدلج و هلالبنعُويمِر و سُراقةبن مالك دانسته است[27]؛ همچنين ادامه آيه را كه به تنگى عرصه
(حَصِرَت صُدورُهُم)براى برخى قبايل اشاره دارد مربوط به بنىجذيمه دانسته است.
مفسران در تفسير و توضيح آياتى مانند آيه ياد شده كه از سويى مىتواند مصاديق متعددى داشته باشد و از سوى ديگر گزارشهاى تاريخى كافى براى انصراف آيه به موردى خاص وجود ندارد، دست به تعميم زده و هر آنچه از رخدادهاى تاريخى دوره پيامبر را كه مىتوانست اين آيه آن را پوشش دهد به عنوان توضيح و مصداق آيه آوردهاند؛ اما در گزارشهاى كتب تاريخ و سيره درباره بنى جذيمه گزارشى كه با آن بتوان، پيوندى ميان بنىجذيمه و اين آيه برقرار كرد يافت نمىشود و به احتمال چون اين آيه درباره قبايل كنانى ديگرى مانند بنىضمره و بنىمدلج دانسته شده به قبيله بنى جذيمه كه از جمله قبايل كنانى است نيز تسرى داده شده است، افزون بر اين موقعيت جغرافيايى بنىجذيمه كه در جنوب مكه سكونت داشت با موقعيت جغرافيايى دو قبيله كنانى ديگر (بنىضمره و بنىمدلج) كه جايگاهشان به مدينه نزديكتر بود تا به مكه، و اينكه بنىجذيمه بهجهت فاصله مكانى از تيررس پيامبر دور بود، نمىتوانست جذيميان را در موقعيتى قرار دهد كه به پناه آوردن به پيامبر يا قبايل كنانى همتاى خود وادار شوند.
مفسران آيات 1، 4 و 7 توبه/9 را كه به پيمانهاى مشركان با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اشاره مىكند، درباره قبايلى چون بنىجذيمه دانستهاند. آيات ياد شده پيمانهاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با مشركان را ملغا اعلام كرده، تنها كسانى را كه بر پيمان پايبند بودهاند استثنامىكند. مفسران در اين زمينه نيز با مراجعه به گزارشهاى تاريخى به مصداق يابى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 162
پرداخته و از جمله قبايلى را كه در صلح حديبيه با قريش همراه شدند ولى مانند قريش پيمان نشكستند بنىجذيمه دانسته و ادامه آيات را كه مسلمانان را به تعهد بر پيمان تا پايان زمان آن سفارش مىكند، درباره اين قبايل دانستهاند.
پذيرش سخن مفسران در اين زمينه دشوار است، زيرا سه قبيله كنانىِ بنىمدلج، بنىضمره و بنى جذيمه، كه مفسران آنان را مصداق آيات آغازين سوره توبه مىدانند، پيش از نزول اين آيات اسلام آورده، در جرگه مسلمانان بودند و بايد از قواعد جديد پيروى مىكردند.
منابع
الاغانى؛ انساب الاشراف؛ تاريخ اليعقوبى؛ تفسير جلالين؛ تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم؛ تفسير مقاتل بن سليمان؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ جمهرة انسابالعرب؛ سبل الهدى والرشاد؛ السيرةالنبويه، ابن هشام؛ صحيح البخارى؛ الطبقات الكبرى؛ لسان العرب؛ معجم البلدان؛ معجم قبائل العرب؛ المغازى؛ المقتضب من كتاب جمهرة النسب؛ المنمق فى اخبار قريش؛ نسب معد واليمن الكبير؛ النهاية فى غريب الحديث والاثر.منصور داداش نژاد
[1]. المقتضب، ص 83؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 135.
[2]. جمهرة انساب العرب، ص 187.
[3]. المقتضب، ص 83.
[4]. المقتضب، ص 83.
[5]. انساب الاشراف، ج 11، ص 136؛ جمهرة انساب العرب، ص 187.
[6]. نسب معد و اليمن الكبير، ج 1، ص 293؛ معجم قبائل العرب، ج 1، ص 176.
[7]. الطبقات، ج 2، ص 112.
[8]. الطبقات ج 7، ص 278؛ معجم البلدان، ج 4، ص 214.
[9]. المنمق، ص 209.
[10]. السيرةالنبويه، ج 4، ص 431؛ المنمق، ص 143؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 136.
[11]. المنمق، ص 192.
[12]. الطبقات، ج 2، ص 112.
[13]. المغازى، ج 3، ص 875.
[14]. همان، ص 884؛ المنمق، ص 209.
[15]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 61؛ معجم ما استعجم، ج 3، ص 258.
[16]. الطبقات، ج 2، ص 112.
[17]. السيرةالنبويه، ج 4، ص 429.
[18]. المغازى، ج 3، ص 882.
[19]. المغازى، ج 3، ص 883.
[20]. الاغانى، ج 7، ص 307.
[21]. سبل الهدى، ج 6، ص 203.
[22]. النهايه، ج 3، ص 3؛ لسان العرب، ج 1، ص 108.
[23]. صحيح البخارى، ج 5، ص 125؛ النهايه، ج 3، ص 3.
[24]. المغازى، ج 3، ص 880.
[25]. المغازى، ج 3، ص 881.
[26]. جامعالبيان، مج 4، ج 5، ص 268؛ تفسير ابن ابى حاتم، ج 3، ص1027؛ تفسير جلالين، ص 263.
[27]. تفسير مقاتل، ج 1، ص 396.